دلی به وسعت آسمان

وبلاگی از ستاره ای عاشق رها در آسمان

دلی به وسعت آسمان

وبلاگی از ستاره ای عاشق رها در آسمان

........

دختر و پیرمرد


فاصله دختر تا پیر مرد یک نفر بود ؛ روی نیمکتی چوبی ؛ روبه روی یک


 آب نمای سنگی .پیرمرد از دختر پرسید :


غمگینی؟


نه .


مطمئنی ؟

نه .


چرا گریه می کنی ؟


دوستام منو دوست ندارن .


چرا ؟


جون قشنگ نیستم .


قبلا اینو به تو گفتن ؟
نه .


ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم .


راست می گی ؟


از ته قلبم آره


دخترک بلند شد پیرمرد را بوسید و به طرف دوستاش دوید ؛ شاد


 شاد.چند دقیقه بعد پیر مرد اشک هاش را پاک کرد ؛ کیفش را باز کرد ؛


 عصای سفیدش را بیرون آورد و رفت !!! 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد